عشق در برجستهترین حماسۀ ملّی ایران جایگاه قابل توجّهی دارد و فردوسی هنر داستانپردازی خود را در این داستانهای عاشقانه به نمایش گذاشته است؛ از این رو در پژوهش حاضر قابلیّتهای روایتگری فردوسی در نقل داستانهای غنایی عاشقانه از منظر عناصر داستانی؛ یعنی طرح، درونمایه، شخصیّت و شخصیّتپردازی، لحن، زاویۀ دید، گفتگو و صحنهپردازی بررسی شده است. در این پژوهش، که به شیوهی تحلیلی-توصیفی و با استفاده از مطالعات کتابخانهای انجام شده، پس از بررسي و تحلیل مهمترين عناصر داستانی سازندهی در داستانهای عاشقانهی شاهنامه (زال و رودابه، بیژن و منیژه، رستم و تهمینه، سیاوش و سودابه) این نتایج به دست آمده است که داستانهای عاشقانهی شاهنامه صرفاً غنایی نیستند، بلکه آمیزهای از حماسه و غنا هستند و فردوسی بسیار هنرمندانه، همۀ عناصر منظومههای عاشقانه و غنایی را در راستای یک هدف مهم به کار برده و آن انسجام در ساختار این داستانها و خلق شاهکاری سترگ و ماندگار است.
|