رمانِ نیمه ی غائب حسین سناپور، یکی از آثارِ ادبی قابل توجهی ست که در اواخر دهه 80 به نگارش درآمد. سناپور در این اثر تلاش کرده است که روایتی از چند شخصیت در تهرانِ اواخرِ دهه ی شصت به دست دهد که تقریبا اغلبِ این شخصیت ها به نحوی، با فضای فرهنگی، اجتماعی و سیاسیِ ایرانِ دهه شصت و نظمِ فرهنگی- اجتماعیِ برآمده از انقلاب 57 قرار گرفته اند. از منظرِ شیوه ها و تکنیک های روایی، رمانِ نیمه غایب در ذیل رمان های مدرن قرار میگیرد. شیوه های متنوعِ روایت، فاصله گرفتن از زمانِ خطی روایت در آثار کلاسیک، چندصدا بودنِ فرم روایت نزدِ او، بهره گرفتن از شیوه های نوینِ روایت داستان و عواملی از این دست سبب شده است تا ظرفیت های رمانِ نیمه غایب از منظر روایت شناختی، قابل توجه باشد. در این پژوهش، با تمرکز بر خصلت های رواییِ این اثر تلاش خواهد شد تا با کاربستِ نظریه ی روایت شناسیِ ژرار ژنتِ فرانسوی، تکنیک های رواییِ غالب در رمان نیمه غیب مورد تامل قرار بگیرد. فرضیه ی این پژوهش این است که سناپور با ارائه ی رویکردهای مدرن در زمینه روایت، توانسته است اثری خلق کند که با معیارهایِ روایت شناسانه ی دوران مدرن تطابق دارد و این خصلت های روایی را می توان با استفاده از نظریه ژرار ژنت توضیح و تبیین کرد.
|