مولانا عارفی است که در آثار خود به طور مفصّل در باب انسان کامل و الگوی متعالی و شخصیّت سالم روانی صحبت بهمیان آورده است. او با تأمّل بر زندگی معنوی بشر، تأکید فراوانی بر سیر مسیر کمال و رسیدن به تفرّد دارد که از این باب با الگویی که یونگ تعریف کرده است، دارای همخوانی است. این مقاله بر آن است تا با روشی توصیفی- تحلیلی به تطبیق نظریههای کمال و فردیّت در غزلیات شمس مولانا و آراء کارل گوستاو یونگ بپردازد. نتایج نشان میدهد، در روند رسیدن به کمال و فردیّت وجوه تشابه بسیاری در دیدگاههای یونگ و مولانا دیده میشود. مولانا با شیوهای شخصی امّا جهان شمول در بستر عرفان ایران به مفهوم انسان کامل پرداخته که بسیار قابل تطبیق با نظریات یونگ است.
|