داستان موقعیت زنان و به طور کلی زیستجهانِ زنانه در داستانهای کوتاه صادق هدایت موقعیتی پیچیده و چندبُعدی ست. این موقعیت در درجهی نخست از سیطرهی گفتمانِ جنسیتیِ ویژهای پرده برمیدارد که درآن، شکل خاصی از زیستن و هستیِ زنانه در سنخیتِ کامل با شکلی از مناسبات اجتماعی، فرهنگی و جنسیتی شکل می گیرد. در واقع، از چشمانداز انتقادی صادق هدایت، سیطرهی یک گفتمانِ سنتی حولِ محور اقتدارِ مردانه و تثبیتِ نوعی از خُلقیات، ارزشها و هنجارهایِ پیشینی، زیستِ زنانه را در فقدانِ هر گونه مولفهی زیباییشناختی، به زیستی درحاشیه، مسکوت، شکننده و فاقد شور زندگی مبدل ساخته است. نکته قابل تامل اینکه موقعیتِ انحطاطیِ زنان نزدِ هدایت، همزمان ناظر بر وضعیتِ انحطاطیِ ایران در وجه ساختاریِ آن نیز هست. در این پژوهش با تکیه بر نوع روایتِ صادق هدایت از موقعیتِ زنانه در ایران، به این پرسش پرداخته خواهد شد که زیستجهانِ زنانه تحت سیطرهی کدام گفتمانِ جنسیتی و اقتدار کدام ساختار اجتماعیست که در آن، این زیستجهان به موقعیتی درحاشیه و تحت سلطه و فاقد هر گونه بُعد زیباییشناختی تبدیل شده است؟ در پاسخ به این پرسش، این فرضیه قابل طرح است که موقعیتِ زیست زنانه در چشمانداز انتقادی صادق هدایت، تحت تاثیرِ نوع خاصی از گفتمان جنسیت و غلبه نوعی اقتدارگراییِ ساختاری و انحطاطِ اجتماعی و اخلاقی قرار دارد.
|