زیبایی امری فطری است بدین جهت در تمام اعصار تاریخ، زیبایی را به طرق مختلف تعریف می کردند؛ گاه آفاقی و گاه انفسی. در این راستا نویسندگان مقاله با استفاده از روش تحلیلی- مقایسه ای و ابزار کتابخانه ای بر آن هستند تا دیدگاه افلاطون را در آثار منظوم مولوی درباب انواع زیبایی، با توجه به ابیاتی که واژۀ زیبایی و مترادفات آن از قبیل: جمیل، لطیف، خوش منظر، رعنا، جمیل، خوب رو، ملیح، جمال و ... سروده، بررسی کنند و مفاهیم عمیق ورای این واژگان را با توجه به دیدگاه افلاطون درباب زیبایی، تحلیل کنند. نتایج حاصل از پژوهش، بدین گونه نگاشته می شود؛ هردو اندیشمند به زیبایی حسی، عقلی و شهودی اعتقاد دارند. بعضی از انواع زیبایی های حسی از دیدگاه افلاطون، با حواس پنجگانه قابل درک است اما احتمال خطا در ادراک، از سوی حواس وجود دارد. نکتۀ قابل تفکر آنکه، بعضی حواس علاوه بر درک زیبایی ظاهر، تفکر را بیدار می کنند تا ضریب خطا را کم کنند. مولانا نیز به حواس مذکور معتقد است با این تفاوت که زیبایی های عالم را نمود و تجلی زیبایی الهی می داند؛ زیرا عرفای اسلامی زیبایی ناسوتی را عکس و تصویری از زیبایی لاهوتی می دانند و درک این زیبایی را معبری برای رسیدن به زیبایی حقیقی. در درک زیبایی عقلی، آن دو معتقدند با عقل جزوی می توان به زیبایی های محدود دست یافت. مولانا عقل کل را عقل باطن و الهی، افلاطون عقل کل را مُثل یا دیالیکتیک می نامد. افلاطون و مولانا، منبع تمام فضایل اخلاقی را عقل کلی یا عقل عقل می دانند. در درک زیبایی معرفتی، افلاطون و مولوی معتقدند؛ نوعی زیبایی وجود دارد که ادراک و عقل انسان از درک آن عاجز است و آن زیبایی را زیبایی معرفتی می دانند. البته افلاطون این زیبایی را خیر می نامد، اما مولوی آن زیبایی را زیبایی شهودی و معرفتی.
|