فردوسی فرایند قدرت در شاهنامه را طبق رخدادهای کهن به صورت نمادین مطرح می کند. روند زندگی اجتماعی انسان براساس نوع حکومت در جامعه شکل می گیرد و او را در موقعیت هایی قرار می دهد که سبب بروز ناامنی و عدم رفاه نسبی می گردد. در این پژوهش نحوة حکومت و روابط قدرت در پادشاهی کیخسرو و گشتاسب مورد بحث است. جستار حاضر که به روش توصیفی- تحلیلی و ساختار قیاسی است، سعی بر آن دارد تمایز مشهود دو شاه را بر مبنای مفاهیم بوردیو تبیین و ماهیت این تضاد را نشان دهد. همچنین دریابد گشتاسب بر اساس چه رویکردی قدرت آرمانی کیخسرو را از چرخة تحولات بنیادین جامعه بیرون برده است؟ حاصل این که عُمق عَرضة عادت واره های منفی گشتاسب به حدی است که جامعة آرمانی کیخسرو از حالت مطلوب خارج گردیده و ضعف فرهنگِ مؤثر در قدرت سیاسی و قوّت سرمایة اقتصادی که اقتدار را به بیراهه کشانده، از اعتبار سرمایه های اجتماعی کاسته است.
|